۱۳۸۷ مهر ۸, دوشنبه



مهربان
درود بر شما
حالا اين علی که شما ازش میگی کی هست ؟
چه کاره هست ؟
کجا زندگی می کنه ؟
از راه و منش اون چيزی میدونی ؟
يا تو هم به کلام سحر و جادوی عرب گرفتار آمدی ؟
تازه اگر خوب هم بوده باشد که نبوده است ! به چه کار من و تو می آيد ؟
هزاروچهارصد سال علی و حسن و حسين رو فرياد کردی ، جوابی شنيدی ؟
تو کله من که فرو نميره که مرده ها قادر به پروندن مگس از رو باقی مانده خودشون باشند !
شما که پيش اين طائفه آبرو داری ، از يکی شون که دم دست تر از خداست ، سئوال کن ، چرا اين امام رضا با مهمون هاش اون کاره زشت رو کرد ، بابا يک معجزه ای ، خواب نمائی ، آقا سنگ و تکون ميداد ، بالاخره يکاری می کرد ، اينطوری که بد شد ؛ آبرو مابرو واسمون نموند (:
عيب نداره آقا جون هر چه باداباد هزاروچهارصد سال ديگه هم اين گاو مشت حسن مال تو ، روز عاشورائی هم يک پلو نذر ، آقام حسين می کنم .
ولی جان مولا اين دفعه ما رو پيش دوست و دشمن روسياه نکنيد !
تو اين بازی های المپيک هم که هيچ کدوم از شما چهارده تا مدال پدال برامون نياورديد ، انگار شما هم داريد از ما روسياه های بی آبرو رو بر می گردونيد ، باشه ، واسه ما که فرقی نمی کنه ، شما هر کار کنيد باز ما به همشهری های شما ميگيم آقا ، راستشم اين آقائی به مردای ايرونی نيومده ، همون بهتر که دخترامون و صادر می کنند به خاک شما عرب ها ، نوش جون ، حالشو ببريد .
البته شما که يک دوره ای ییییییییییی ای ناقلا ، خوب حالشو بردين و از بچه شش ماهه تو بغل کرديد ، تا خانم و آقايه هفتاد ، هشتاد ساله ، حقتون بود آقا ، نوش جون تون ، گوشت بشه بچسبه به بدنتون ، گوارای وجود ، اين ايرانی ها که لياقت اين حرف ها رو ندارند ، همون بهتر که عين خر کار کنند تا يابو بخوره ، راستی ابولولو رو يادت مياد ؟
اون اسير ايرانی که میگفتن سردار سپاه بوده ! اون برده هه که مالکش به اون گفته بود تو آزادی برو حال کن و فقط روزی دو درهم بيار و به من بده ، ديگه هر چی کار کردی مال خودت !
بيچاره اومد به عمر گفت : عمر اين فلان فلان شده ميدونه که به کارگر روزی دو درهم بيشتر مزد نميدن ، به من ميگه آزادی برو حالشو ببر و فقط شبی دو درهم بيار به من بده ، ديگه باهات کاری ندارم !
طفلک مجبور شد زد دمار از روزگار اين عمر حروم زاده .... حقه ، آقاجون و بالا کشيده بود ! در آورد ، دمش گرم ، خدائيش ما که حال کرديم .
خوب آقا شما خيالت راحت باشه ، يکی از بروبچ خودتون اومده اين جا آقا غوغا کرده ، نفس همه رو بريده ، کيف کردم ، اصلا کيف می کنم اون عمامه مشکی ش رو می بينم ، نفسش حقه ، عين خود خود آقا ، می مونه با هيچ کس راه نمياد ، ولی خدائيش دربارش از دربار معاويه هم با شکوه تره . کسی حق نداره از شش فرسخی بهش نزديک شه ، رفته تو قلب تهران و نصف شهر و قرق کرده ، با اونم حال می کنم ، اصلا شاششو بده بزارم يخچال اگه دل درد گرفتم بخورم ، من چيم از کنيز جد بزرگوار شما کمتره که اون بخوره من حسرتشو ؟
خدائيش اقا ما خيلی وفاداريم اگه اين سرويس ياهو اجازه بده همين جوری تا آخر دنيا مينويسيم و درد دل می کنيم ، نميدونی آقا چه دل خونينی دارم از اين مردم ، آقا اصلا حاليشون نيست شرع چيه ، قانون کدومه ! يک عده ای در راه کسب رضای تو رفتن يک زن و مردی رو که از سر بدبختی و نياز به هم آويزون شدن و تا گردن کردن تو خاک و با سنگ و کلوخ زدن تو سرشون تا سقط شن ، دمش گرم اون آقاهه ، اصلا آقائی از سر و روش می باريد ! شما که بهتر می دونيد ، ما کوريم اقا بازم مگه شما ها ببينيد ، آقا من همون که ديدمش گفتم اين خود مولا علیه که با بلوک يه چند تائی زد تو سر اون دختره هرزه و خلاصش کرد ، ياد ذوالفقار افتادم آقا که از دمش خون می چکيد و هر کس که با عقيده شما مخالفت می کرد ميزديد گردنشو می کنديد ، بازم غيرت شما عرب ها اين ايرانی های بی بخار که هيچ پخی نيستند ، آقا مثل اين که هشتصد تا حرف ديگه مونده که بايد بهم بچسبونم تا شايد از کرامت شما ، اين درد دل ما يه خوده کم بشه ، دق کرديم آقا بدادمون برس ، اين شب ها شب های عزيزيه ، آقا تو رو خدا اين داداش کوچيکه ما رو هواشو داشته باش ميگن بعضی از افراد ناخلف که ماه رمضونا توبه می کنند ، آقا ، ميان و بچه ها رو گول میزنن و ميبرن تو مکان ، چه کار می کنند نمی دونم ، فقط می دونم اين طفلک ها وقتی از مکان ميان بيرون ميان ديگه با کسی حرف نمی زنن و ميرنو موادی میشن و تا اخر خط هم ميرن ، آقا خيلی زود می ميرن ، فدای سرم ، غلط می کنند ميان ... نه ببخشيد آقا ، اومدنو که بايد بيان ، ولی بايد حواسشون جمع کنن ، نرن تو مکان ! خوب ديگه آقا ، تقصير شما چيه ، مگه تو محرم همه عرق خورها که توبه می کنند و ترياک و کراک ميکشن ، شما مجبورشون می کنی ؟ خودشون دلشون ميخواد اقا ، از قديم گفتند که ، کرم از خود درخته اگه نخاره که از همون اول مواظبت می کنه و تو مکان نميره ، خدا مرگم بده ، آقا و خانمی گفتند

Posted by ارسال شده توسط سیاوش مبارز در ۶:۱۸

 

0 نظرات:

 
>