۱۳۸۷ مهر ۲۲, دوشنبه


تقدیم به ...

امشب بیاد روی شما گریه میکنم

مردانه روبروی شما گریه میکنم



از ظلم ظالمان نه به زنجیر گردنم

بربغض در گلوی شما گریه میکنم



زخم گلوی من به فدای زبان سرخ

از زهر در سبوی شما گریه میکنم



آن سوی میله ها که نبودم زخویش بیش

اینجا به پرس وجوی شما گریه میکنم



زندان که نیست تنگ تر از خانه خودم

از ترس آبروی شما گریه میکنم



حالا که ارزشم به خیانت رسیده است

بر پستی ی عدوی شما گریه میکنم



ای بره های ساکت این ملک گرگ خیز

بر حسن خلق وخوی شما گریه میکنم



در بین نا کسان به تمنای کس شدن

دارم به آرزوی شما گریه میکنم



یک مرد رفت و قصه باران دروغ بود

بر قلب گفتگوی شما گریه میکنم



بدرود




...

ای مادرٍء زنازده فرزند کیستم ؟؟

من آریایی ام؟عربم ؟صهیونیستم؟؟



کابین تو تا به احمد ومحمود میدهی!

ایران :چگونه روی دوپایم بایستم؟



وقتی به ریش منصب من درتزلزل است!

باید ریا کنم که بگویند بیستم



آشو کجاست ؟ تا بسراید ز ظلمتم

کوروش کجاست ؟تا که ببیند که چیستم



دنیاگذشت و من چو خری بار از کتاب

بی نعل و دم بریده سرآغاز پیستم!!



اینجا مرا به بزم ادب جا نمی دهند

چون جیره خوار سفره ی نا اهل نیستم



نفرین کنم تو راکه به اجدادمن چه رفت

نفرین کنی مرا که چه تسلیم زیستم



خو داده ای مرا به (غلامی) و بردگی !

خو کرده ام به اینکه نباید بایستم !



حالا که ظلم ما وتو با هم برابر است

بر حال شاعران ز ته دل گریستم

...
محمد رضا غلامی

Posted by ارسال شده توسط سیاوش مبارز در ۶:۱۳

 

0 نظرات:

 
>